یک تیم از مدیران موفق به مشاور خوبی احتیاج داشتند که به آنها کمک کند تا تعادل بهتری بین کار و زندگی خود برقرار کنند. بنابراین، مشاور آنها یک جلسه آموزشی ترتیب داد.
او یک شیشه بزرگ یکگالنی برداشت و آن را پر از سنگهای بزرگ کرد. وقتی شیشه پر شد، از گروه پرسید: «آیا این شیشه پر است؟»
همه اعضای گروه گفتند: «بله، شیشه پر است.»
مشاور لبخندی زد و سپس یک کیسه از سنگریزههای کوچکتر را برداشت و آنها را داخل شیشه ریخت. سنگریزهها به راحتی در فضای خالی بین سنگهای بزرگ جا گرفتند. دوباره از گروه پرسید: «حالا شیشه پر است؟»
این بار گروه کمی مردد شد و به هم نگاه کردند، منتظر بودند تا ببینند مشاور چه کار دیگری خواهد کرد.
مشاور سپس یک کیسه شن برداشت و آن را در شیشه ریخت. شنها نیز فضای باقیمانده را پر کردند. دوباره از گروه پرسید: «حالا شیشه پر است؟»
این بار یکی از اعضای گروه که متوجه منظور مشاور شده بود، با لبخند گفت: «نه، هنوز میشود آب را هم در شیشه ریخت.»
مشاور با آرامش جواب داد: «دقیقا! نکتهای که میخواهم به شما یاد بدهم این است: شیشه در ابتدا فقط به دلیل اینکه سنگهای بزرگ را در آن ریختیم، پر شد. این سنگهای بزرگ نماد کارهای اصلی و اولویتدار زندگیتان هستند. اگر در ابتدا به این کارها توجه کنید، فضای کافی برای انجام سایر کارها مثل مسئولیتهای روزمره، مسائل کوچک و نگرانیها باقی میماند.»
او ادامه داد: «اگر ابتدا به سنگریزهها و شنها (مسائل کوچک و روزمره) اهمیت بدهید، هیچوقت فرصت و انرژی کافی برای انجام کارهای بزرگتر نخواهید داشت. در زندگی ما، اگر تمرکزمان بر کارهای اصلی و مهم نباشد، همهچیز را فراموش میکنیم و زمانمان به سرعت پر میشود. توجه کنید که سنگهای بزرگ، همان اولویتهای اصلی زندگی شما هستند: خانواده، سلامت، اهداف بلندمدت و ارزشهای شما. اگر اینها را در ابتدا نگذارید، شبیه به شیشهای میشوید که ابتدا با شنها و سنگریزهها پر میشود، و هیچوقت برای آنچه که واقعاً مهم است، جایی نمیماند.»
صحبت درباره موضوع داستان به صورت روانشناختی
در روانشناسی مدیریت زمان، یکی از مفاهیم کلیدی، اولویتبندی درست وظایف است. همانطور که در داستان «مدیریت زمان» مشاهده میکنیم، شیشه که نماد «ذهن» ماست، تنها زمانی به درستی پر میشود که سنگهای بزرگتر (مسائل مهمتر) در ابتدا قرار گیرند. این همان مفهوم اولویتبندی است که در روانشناسی کاربردهای زیادی دارد.
در حقیقت، وقتی افراد بر مسائل کوچکتر و غیرضروری تمرکز میکنند، نظریه اشباع (overload theory) در روانشناسی به وقوع میپیوندد، که طبق آن، فرد نمیتواند تمامی مسائل را به درستی مدیریت کرده و نتیجهگیری معقولی از زندگی خود داشته باشد. بر اساس تحقیقات روانشناسی شناختی، مغز انسان برای انجام چندین کار در یک زمان محدود و به طور مؤثر توانایی ندارد. بنابراین، اولویتبندی وظایف به ما این امکان را میدهد که انرژی و منابع ذهنیمان را به طور مؤثرتر و معنادارتری تخصیص دهیم.
مدیریت زمان به معنای درست تصمیم گرفتن است. یعنی از ابتدا بدانیم که «سنگهای بزرگ» ما کدامها هستند: ارتباطات شخصی، سلامتی، رشد حرفهای، و آرامش روانی. به عبارت دیگر، تمرکز بر اولویتهای اصلی، علاوه بر بهبود کارایی، به حفظ تعادل روانی نیز کمک میکند. در صورتی که نتوانیم این اولویتها را شناسایی و به آنها پردازیم، از نظر روانشناختی در معرض فرسودگی شغلی و اضطراب قرار خواهیم گرفت.
نتیجهگیری اخلاقی داستان: مدیریت زمان و اولویتها
در حوزه فلسفه، مفهوم «اولویتدهی به مسائل مهمتر» به طور ویژه در فلسفههای وجودگرایانه و عملگرایانه مطرح شده است. فلاسفهای چون سارتر و نیچه به این نکته اشاره کردهاند که انسانها باید در جستجوی معنا و حقیقت در زندگی، با آگاهی کامل به انتخابهای خود دست بزنند. داستان «مدیریت زمان» دقیقاً همین دیدگاه فلسفی را منعطف میکند. برای داشتن یک زندگی معنادار، ما باید با دقت اولویتهایمان را شناسایی کرده و به موارد اصلی زندگی توجه کنیم.
این رویکرد با مفهوم اراده معطوف به معنا (will to meaning) که توسط ویکتور فرانکل، روانشناس بیان شده، همراستاست. طبق این دیدگاه، انسانها باید توانایی انتخاب معانی و اولویتهای خود را در زندگی بیابند تا بتوانند از چالشهای روزمره عبور کنند. به عبارت سادهتر، فقط وقتی انسانها با آگاهی کامل از اهداف زندگی خود، یعنی «سنگهای بزرگ»، تصمیم میگیرند که در نهایت از زندگی رضایت و آرامش حاصل کنند.
از طرفی، در نظریههای مدیریت زمان علمی، اشاره شده که انتخاب کارهای اصلی، که در ابتدا مانند «سنگهای بزرگ» در شیشه قرار میگیرند، باعث میشود که فضای ذهنی فرد از استرس و فشار روانی پاک شود. همچنین، طبق نظریهی مدیریت منابع محدود (limited resources theory) در روانشناسی، مغز انسان به مانند یک منبع محدود عمل میکند. اگر به درستی منابع ذهنی خود را برای مسائل اصلی صرف کنیم، عملکرد کلی ما در سایر بخشهای زندگی نیز بهینهتر خواهد شد.