در شهر شلوغ و پرهیاهوی آفتابشهر، زنی شجاع و مهربان به نام فرشته زندگی میکرد. او آتشنشان بود و وظیفهاش حفظ امنیت شهر در برابر آتشسوزیها بود. فرشته لبخندی روشن، چشمانی پر از شادی و قلبی پر از شجاعت داشت.
یک صبح آفتابی، فرشته با صدای بلند زنگ خطر از خواب بیدار شد. او سریع از تخت پرید، لباس آتشنشانیاش را پوشید و به سمت ماشین آتشنشانی دوید. همکارش، سارا، کنار ماشین منتظر او بود.
سارا به او گفت: «صبح بخیر، فرشته! مثل اینکه باید آتشسوزی مدرسهی آفتابشهر رو خاموش کنیم. بزن بریم!»
فرشته و سارا سوار ماشین آتشنشانی شدند و با صدای آژیر به سمت مدرسه حرکت کردند. وقتی رسیدند، دیدند دود از پنجرههای مدرسه بیرون میآید. بچهها و معلمان با ایمنی تخلیه شده بودند، اما باید هرچه سریعتر آتش خاموش میشد.
فرشته شلنگ آب را گرفت و سارا نردبان را آماده کرد. آنها با همکاری یکدیگر، آب را روی شعلهها پاشیدند و یک بچهگربه ترسیده را که روی درخت کنار مدرسه گیر کرده بود، نجات دادند. بچهها با حیرت تماشا میکردند که فرشته با شجاعت آتش را خاموش کرد.
پس از اینکه آتش خاموش شد، مدرسه نجات پیدا کرد. فرشته و سارا با تشویق بچهها و معلمان مواجه شدند. فرشته با لبخندی گرم گفت: «بچهها، یادتون باشه، اگه آتشی دیدید، آرامش خودتون رو حفظ کنید و به شمارهی ۱۲۵ زنگ بزنید. ما همیشه برای کمک میایم!»
هفتهی بعد، فرشته به مدرسهی ابتدایی آفتابشهر رفت تا به بچهها دربارهی ایمنی آتش آموزش دهد. او آنها را در سالن اجتماعات مدرسه جمع کرد.
فرشته با انرژی به آنها سلام کرد: «صبح بخیر، بچهها! من آتشنشان، فرشته هستم و امروز میخوام به شما دربارهی ایمنی آتش آموزش بدم.»
بچهها با هیجان دست زدند و آمادهی یادگیری از این آتشنشان شجاع شدند. فرشته ابتدا دربارهی اهمیت وجود دتکتورهای دود در خانهها صحبت کرد. او نشان داد این دستگاهها چه شکلی هستند و تأکید کرد که باید باتریهای آنها را مرتب چک کنند.
بعد، فرشته روش «توقف، افتادن و غلت زدن» را نشان داد. او از بچهها خواست این تکنیک را برای خاموش کردن آتش فرضی روی لباسهایشان تمرین کنند. همه با خنده روی زمین غلت میزدند و این مهارت مهم را یاد میگرفتند.
فرشته سپس لباس آتشنشانیاش را به بچهها نشان داد. او اجازه داد کلاه، ژاکت و چکمههایش را امتحان کنند. بچهها وقتی پاهای کوچکشان در چکمههای بزرگ گم میشد، با صدای بلند میخندیدند. فرشته هم با آنها خندید و درس را جذابتر کرد.
در پایان، فرشته دربارهی طرح فرار اضطراری صحبت کرد. او نقشهی سادهای کشید و توضیح داد که چگونه باید نزدیکترین خروجی را پیدا کنند. بچهها ایدههای خود را با شور و شوق به اشتراک گذاشتند و فرشته از خلاقیت و هوش آنها تعریف کرد.
وقتی درس ایمنی به پایان رسید، فرشته به هر کودک یک نشان کوچک آتشنشانی داد تا یادآوری باشد که ایمن بمانند. بچهها نشانهایشان را با افتخار به سینه زدند و قول دادند آنچه را یاد گرفتهاند با خانواده و دوستان خود به اشتراک بگذارند.
یک بعدازظهر آفتابی، وقتی فرشته از روز تعطیلش لذت میبرد، تماس فوری از باغوحش آفتابشهر دریافت کرد. اتفاقی افتاده بود و به کمک او نیاز داشتند.
وقتی فرشته به باغوحش رسید، دید جمعیتی مضطرب دور قفس شیر جمع شدهاند. در قفس به طور تصادفی باز مانده بود و شیر فرار کرده بود! فرشته میدانست که باید به سرعت عمل کند.
با استفاده از دانشش دربارهی رفتار حیوانات، فرشته به آرامی به شیر نزدیک شد. او با صدایی ملایم شیر را صدا زد و به آرامی او را به سمت قفس هدایت کرد. جمعیت با حیرت تماشا میکردند که شیر با آرامش از فرشته پیروی میکند.
وقتی شیر به سلامت به قفس برگشت، نگهبانان باغوحش و بازدیدکنندگان فرشته را تشویق کردند. مدیر باغوحش با قدردانی به او نزدیک شد و شجاعتش را تحسین کرد.
فرشته با لبخند گفت: «آتشنشان بودن فقط به مبارزه با آتش محدود نمیشه. این یعنی کمک کردن و محافظت از دیگران در هر شرایطی. حتی حیوانات!»
بچههای آفتابشهر ماجرای قهرمانانهی فرشته را شنیدند و بیصبرانه منتظر دیدار با قهرمان واقعی خود بودند. فرشته دوباره به مدرسهی محلی رفت، این بار با یک سورپرایز خاص. او برای هر کودک یک کلاه آتشنشانی آورده بود و همهی آنها فرصت داشتند کلاهها را امتحان کنند.
بچهها با شور و شوق فریاد میزدند: «فرشته آتشنشان، قهرمان ما!» و از آن روز، فرشته به یک شخصیت محبوب در آفتابشهر تبدیل شد.
یک دقیقه برای فکر کردن
سلام بچهها! امروز میخواهیم درباره یک داستان جذاب صحبت کنیم، داستانی که میتواند چیزهای مهمی به ما یاد بدهد. داستان «فرشته آتشنشان» درباره یک آتشنشان شجاع و مهربان است که نهتنها شهر را از خطر نجات میدهد، بلکه به همه، حتی حیوانات، کمک میکند.
این داستان به ما یاد میدهد که شجاعت فقط درباره نترسیدن نیست؛ شجاعت یعنی وقتی کسی نیاز به کمک دارد، بتوانیم با دلسوزی و مسئولیتپذیری به او کمک کنیم. همچنین یاد میگیریم که مهارتهایی مثل ایمنی در برابر آتش یا کار تیمی خیلی مهم هستند و میتوانند زندگی خودمان و دیگران را بهتر کنند.
شما هم میتوانید مثل فرشته باشید: کسی که هم شجاع است و هم به دیگران اهمیت میدهد. حالا به این فکر کنید، اگر شما جای فرشته بودید، چه کاری میکردید؟ یا چه کاری میتوانید برای کمک به دیگران انجام بدهید؟ بیایید با هم صحبت کنیم و یاد بگیریم چطور میتوانیم قهرمانهای کوچک اما واقعی باشیم!