داستان کوتاه بازتاب زندگی | هر چه بکاری، همان درو میکنی

داستان کوتاه بازتاب زندگی | هر چه بکاری، همان درو میکنی

زندگی ما بازتابی از اعمال و انتخاب‌هایمان است. در داستان «بازتاب زندگی | هر چه بکاری، همان درو می‌کنی»، با سفری به دنیای پدر و پسر مواجه می‌شویم که نشان می‌دهد چگونه هر عمل ما می‌تواند تأثیری عمیق بر زندگی‌مان داشته باشد.

مردی و پسرش از میان تپه‌های جنگلی سرسبز عبور می‌کردند. طبیعت آرام و دل‌انگیز اطراف، پر از صدای پرندگان و نسیم ملایم بود. پسرک با انرژی و شادابی در حال دویدن بود و هر از گاهی به پدرش لبخند می‌زد. اما ناگهان پایش به سنگی برخورد کرد و به زمین افتاد. با درد، فریاد کشید: «آخ!»، صدای فریادش در کوهستان پیچید و ناگهان همان صدا با همان شدت به گوشش رسید: «آخ!».

پسرک که از این اتفاق شگفت‌زده شده بود، با کنجکاوی بلند شد و به اطراف نگاهی انداخت. او گیج شده بود که این صدا از کجا می‌آید. فکر کرد شاید کسی آنجا پنهان شده باشد. بنابراین، با صدایی بلند پرسید: «این کیست؟» اما بار دیگر همان صدا پاسخ داد: «این کیست؟» پسرک که این بار کمی عصبانی شده بود، با تمام قدرت فریاد زد: «تو احمقی!» و این بار هم، همان صدا از کوه بازگشت: «تو احمقی!»

پسرک با چهره‌ای سرخ و عصبی به سمت پدرش رفت و با ناراحتی گفت: «پدر، این چه کسی است؟ چرا هرچه می‌گویم همان را تکرار می‌کند؟» پدر با لبخندی آرام به پسرش نگاه کرد و گفت: «پسرم، کمی صبر کن. دقت کن به آنچه اتفاق می‌افتد.»

سپس پدر به سمت کوهستان فریاد زد: «تو خیلی خوبی!» و صدا در کوهستان طنین‌انداز شد: «تو خیلی خوبی!» پدر دوباره گفت: «متشکرم!» و این بار هم صدا بازگشت: «متشکرم!» پسرک که این بار چهره‌اش از تعجب پر شده بود، دیگر نمی‌دانست چه باید بگوید. او هیچ‌وقت چنین چیزی را تجربه نکرده بود.

پدر با ملایمت دستی بر شانه پسرش گذاشت و گفت: «پسرم، این فقط یک انعکاس صداست، اما در واقع نشان‌دهنده چیزی بسیار بزرگ‌تر است. زندگی هم مثل این کوهستان است. هر چیزی که در جهان رها کنی، به تو بازمی‌گردد. اگر مهربانی کنی، مهربانی به تو بازمی‌گردد. اگر عشق بورزی، عشق خواهی گرفت. اما اگر نفرت بورزی و دیگران را آزار دهی، همان نفرت به سوی خودت بازخواهد گشت.»

پسرک که حالا به فکر فرو رفته بود، به آرامی گفت: «پس یعنی هر چه به دیگران بدهم، همان را دریافت می‌کنم؟» پدر با سری پر از دانایی گفت: «دقیقاً همین‌طور است. این بازتاب اعمال ما در زندگی است. همان‌طور که کوه به تو پاسخی داد، زندگی هم به تو پاسخ خواهد داد. پس همیشه سعی کن که خوبی، مهربانی و قدردانی را به جهان ببخشی.»

پسرک برای لحظه‌ای به اطراف نگاهی انداخت. حالا دیگر صدای کوه برایش مرموز نبود، بلکه درس بزرگی برایش داشت. او به این فکر می‌کرد که در آینده، چطور می‌تواند رفتارهای بهتری از خود نشان دهد و به یاد داشته باشد که هر عملی که انجام می‌دهد، بازتابی خواهد داشت.

پدر و پسر مسیرشان را به سمت خانه ادامه دادند. اما این بار، پسرک با نگاهی متفاوت به جهان می‌نگریست. او می‌دانست که در هر قدمی که برمی‌دارد و در هر کلمه‌ای که بر زبان می‌آورد، بازتابی در انتظارش است. و این درس مهمی بود که برای همیشه در ذهنش باقی ماند.

 

 

یک دقیقه برای فکر کردن

دوستان عزیز، بیایید درباره‌ی یک درس مهم در زندگی صحبت کنیم.

همه‌ی ما در زندگی با دیگران در ارتباط هستیم. وقتی با کسی مهربانانه صحبت می‌کنیم، معمولاً او هم با ما مهربان خواهد بود. اما اگر با عصبانیت یا بی‌احترامی رفتار کنیم، احتمالاً همان برخورد را دریافت خواهیم کرد. این دقیقاً مثل اتفاقی است که برای پسرک در داستان افتاد. او فریاد زد و همان چیزی را که گفته بود از کوهستان شنید.

زندگی هم همین‌طور است. هر چه بگوییم و انجام دهیم، بازتابی خواهد داشت. اگر به دیگران احترام بگذاریم، احترام خواهیم دید. اگر محبت کنیم، محبت دریافت خواهیم کرد. اما اگر بدرفتاری کنیم، نتیجه‌ای مشابه خواهیم گرفت.

حالا بیایید با هم فکر کنیم:

  • آیا تا به حال برای کسی کاری خوب انجام داده‌اید و دیده‌اید که او هم با شما خوب رفتار کند؟
  • آیا شده که وقتی با ناراحتی با کسی صحبت کرده‌اید، او هم با ناراحتی پاسخ داده باشد؟

این داستان به ما یاد می‌دهد که همیشه مراقب رفتار و کلمات خود باشیم. اگر می‌خواهیم دنیایی پر از مهربانی، عشق و دوستی داشته باشیم، باید اول از خودمان شروع کنیم. از امروز، سعی کنیم بیشتر لبخند بزنیم، با مهربانی صحبت کنیم و به دیگران کمک کنیم، چون هر چه به دنیا بدهیم، همان را پس خواهیم گرفت.

حالا شما چه فکر می‌کنید؟ دوست دارید در زندگی خود چه چیزهایی را بیشتر ببینید؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *