در یک اتاق کوچک و دنج، دختری به نام ساحل زندگی میکرد. ساحل در طول روز اتاقش را دوست داشت. اتاقش روشن و پر از اسباببازیهای مورد علاقهاش بود. اما وقتی شب میشد و چراغها خاموش میشدند، لیلا کمی میترسید. اتاق در تاریکی به شکل دیگری به نظر میرسید.
یک شب، ساحل در تختش دراز کشیده بود و خرگوش نرم و عزیزش، پفی، را در دست گرفته بود و به آرامی به پفی گفت: «خیلی تاریکه، من تاریکی رو دوست ندارم.»
همین موقع، مامان در اتاق را باز کرد و وارد شد. وقتی چشمهای ترسیده ساحل را دید، کنار تختش نشست. مامان با نگرانی به او نگاه کرد و گفت: «ساحلم، چرا ناراحتی؟»
ساحل با صدای آرامی گفت: «تاریکه… من از تاریکی میترسم.»
مامان دستش را به آرامی روی شانه ساحل گذاشت و گفت: «میفهمم عزیزم. اما همیشه که تاریکی ترسناک نیست. بیا ببینیم چطور میتونیم تاریکی رو به دوست مون تبدیل کنیم.»
مامان یک چراغ شب کوچک روشن کرد. چراغ به آرامی مثل یک ماه کوچک میدرخشید. مامان گفت: «نگاه کن ساحلم، حالا دیگه اینقدر تاریک نیست، این نور اینجاست که به ما کمک کنه.»
ساحل اطراف را نگاه کرد. سایهها به شکلهای دوستانهای به نظر میرسیدند. خرگوشش هم راحت به نظر میآمد. ساحل خندید: «پفی رو میبینم، اون ترسناک نیست.»
مامان ستارگان روی سقف را به ساحل نشان داد. آنها هم به آرامی میدرخشیدند. مامان گفت: «این ستارهها اینجا هستند که از تو مراقبت کنند، تو در امان و آرامی»
ساحل خمیازه ای کشید و به پفی چسبید. و به آرامی گفت: «این ستارهها خیلی خوبند. این نور خیلی خوبه»
مامان گفت: «بله عزیزم، شب هم خوبه. بخواب راحت.»
ساحل چشمهایش را بست و احساس گرمی و امنیت کرد. تاریکی دیگه اینقدر ترسناک نبود. او چراغ شبش، ستارهها و پفی را داشت. ساحل راحت خوابید و در اتاق کوچک و دنجش خوابهای شیرینی دید.
یک دقیقه برای فکر کردن
بچه های عزیزم، شما هم تا حالا از چیزی ترسیدهاید؟ شاید از تاریکی یا یک صدای عجیب در شب؟ در این داستان میخواهیم ببینیم چطور یک دختر کوچولو از ترس خودش عبور کرد و یاد گرفت که با کمک مامانش میتواند همه چیز را شجاعانه نگاه کند.
در زندگی، همه ما گاهی اوقات از چیزهایی میترسیم که برایمان ناآشنا هستند. شاید شما هم گاهی از تاریکی یا چیزهای دیگر بترسید. اما همانطور که در داستان ما دیدید، با همراهی یک بزرگتر مهربان و حمایت از طرف آنها، میتوانیم ترسهایمان را کمتر کنیم. در این داستان، مادر با دقت و آرامش به دخترش نشان داد که تاریکی فقط یک بخش طبیعی از شب است و میتواند حتی زیبا و آرامبخش باشد.
برای شما هم ممکن است پیش بیاید که از چیزی بترسید، اما همیشه باید یادمان باشد که ترسهایمان موقت هستند و با کمک یکدیگر میتوانیم آنها را پشت سر بگذاریم. تاریکی یا هر چیزی که شما از آن میترسید، چیزی نیست که نتوانید با آن روبهرو شوید. همیشه با آرامش و اعتماد به نفس میتوانید آن را شکست دهید. در نهایت، با همراهی کسانی که دوستتان دارند، حتی سختترین شرایط هم راحتتر میشود.