در زندگی، بار احساسات منفی میتواند ما را تحت فشار قرار دهد. این داستان دربارهٔ رهایی از نفرت است و نشان میدهد که چگونه میتوانیم با بخشش و پذیرش، به آرامش درونی دست یابیم و از زندگیمان لذت ببریم.
یک معلم مهدکودک تصمیم گرفت تا به بچهها یک درس زندگی را از طریق بازی آموزش دهد. او از هر کودک خواست تا یک کیسه پلاستیکی حاوی چند سیبزمینی بیاورد و به هر سیبزمینی نام شخصی را که از او متنفر است، بدهد. این به این معنی بود که تعداد سیبزمینیهایی که هر کودک در کیسه خود قرار میدهد، به تعداد افرادی که از آنها کینه دارد، بستگی داشت.
روز بازی، بچهها با تعدادی سیبزمینی به کلاس آمدند. در میان آنها، سارا، دختری با روحیه شاداب، دو سیبزمینی داشت. اما مهلا، دختری که در مدرسه به دلیل رفتارهایش طرد شده بود، پنج سیبزمینی در کیسهاش قرار داد. هر یک از بچهها داستانی پشت سیبزمینیهایشان داشتند. سارا از دوستی که همیشه او را نادیده میگرفت، متنفر بود. مهلا اما از دو همکلاسی که همیشه او را مسخره میکردند، دلگیر بود.
معلم از آنها خواست تا این سیبزمینیها را برای یک هفته با خود حمل کنند. بچهها بهسرعت متوجه بوی نامطبوع سیبزمینیهای گندیده شدند و شروع به گلایه کردند. کسانی که پنج سیبزمینی داشتند، باید با کیسههای سنگینی که بارشان بود، دست و پنجه نرم میکردند و این بهویژه برای مهلا که از نظر روحی تحت فشار بود، بسیار دشوار بود.
با گذشت یک هفته، بچهها سرانجام از این بار سنگین خلاص شدند. معلم از آنها پرسید که در این مدت چه احساسی داشتند. بچهها ناراحتیهایشان را با صدای بلند ابراز کردند و از مشکلات حمل سیبزمینیهای بدبو و سنگین صحبت کردند. مهلا با چشمان غمگین گفت: «من به خاطر این نفرتها، همیشه احساس سنگینی میکنم.»
سپس معلم به آنها گفت که معنای پنهان این بازی چیست. او توضیح داد که این دقیقاً مانند نگهداشتن نفرت در دل است. بوی نامطبوع سیبزمینیها مانند نفرت، قلب آدم را آلوده میکند و فرد مجبور است آن را هر جا که برود، با خود حمل کند. او ادامه داد: «اگر نمیتوانید بوی سیبزمینی گندیده را فقط برای یک هفته تحمل کنید، میتوانید تصور کنید که بوی نفرت در دل شما برای تمام عمر چگونه خواهد بود.»
پس از پایان بازی، بچهها متوجه شدند که این نفرتها چگونه بر زندگیشان تأثیر میگذارند. سارا و مهلا تصمیم گرفتند که با هم صحبت کنند. آنها درباره احساساتشان با یکدیگر به گفتگو پرداختند و متوجه شدند که میتوانند با یادآوری چیزهای خوب در مورد یکدیگر، این نفرتها را کنار بگذارند. سارا گفت: «من همیشه دوست داشتم با تو بازی کنم، اما نمیدانستم که تو چقدر تحت فشار هستی.»
مهلا در پاسخ گفت: «و من هم از اینکه به تو آسیب زدم پشیمانم. بیایید به یادآوری چیزهای خوب درباره هم بپردازیم.»
در انتهای داستان، معلم به بچهها پیشنهادات عملی برای بخشش ارائه داد. او به آنها گفت که میتوانند یک یادداشت به کسی که از او متنفرند بنویسند و در آن یادآوری کنند که چه چیزهایی در او برایشان ارزشمند است. این یادداشتها میتوانند یک شروع خوب برای بازسازی روابط باشند.
معلم همچنین به بچهها یادآوری کرد که احساسات منفی مانند نفرت میتواند سلامت روحی آنها را تحت تأثیر قرار دهد. او به آنها گفت: «این احساسات مانند سیبزمینیهای گندیده هستند که شما را آزار میدهند. بیایید آنها را کنار بگذاریم و بر روی دوستیها و محبتها تمرکز کنیم.»
در نهایت، بچهها با احساس آزادی و سبکی بیشتری از کلاس خارج شدند. آنها فهمیدند که بخشش نه تنها به دیگران، بلکه به خودشان نیز آرامش میدهد. معلم آنها را به یادآوری کرد که هر کینهای را که نسبت به کسی دارند، از دل خود دور کنند تا یک عمر بار سنگینی را به دوش نکشند. بخشیدن دیگران بهترین راهکار است و منفینگری درباره کسی، آرامش شما را به خطر میاندازد.
یک دقیقه برای فکر کردن
بچهها، امروز میخواهیم در مورد احساسات منفی، مثل نفرت صحبت کنیم. شاید شما هم روزهایی داشتهاید که از کسی دلخور یا ناراحت بودهاید. ممکن است کسی به شما بدی کرده باشد یا شما احساس کردهاید که به شما بیتوجهی میشود. اما باید بدانید که نگه داشتن این احساسات منفی در دل میتواند مثل حمل یک بار سنگین باشد. وقتی شما نفرت یا کینهای از کسی دارید، درست مثل این است که یک کیسه سنگین سیبزمینیهای گندیده را حمل کنید. این سیبزمینیها بوی بد دارند و شما باید همیشه آنها را با خود حمل کنید، حتی اگر به جایی بروید یا کارهایی انجام دهید. این کار خیلی سخت است، درست مثل اینکه هر روز با یک بار سنگین زندگی کنید.
حالا تصور کنید اگر شما بتوانید این بار سنگین را کنار بگذارید و به جای نفرت، ببخشید و فراموش کنید. وقتی شما بخشش را انتخاب میکنید، از آن بار سنگین آزاد میشوید و قلبتان راحتتر و سبکتر میشود. بخشش نه تنها به کسی که از او ناراحت هستید کمک میکند، بلکه به خود شما هم آرامش میدهد. شما وقتی که کسی را میبخشید، به خودتان یادآوری میکنید که دیگر لازم نیست همیشه باری سنگین از کینه و نفرت را حمل کنید.
میخواهم از شما بخواهم که به کسانی که ممکن است از آنها ناراحت باشید، فکر کنید. شاید وقت آن رسیده باشد که آنها را ببخشید و اجازه دهید که احساسات منفی دیگر روی شما تاثیر نگذارد. یادمان باشد که زندگی خیلی کوتاه است و ما باید از وقتمان برای چیزهای خوب و مثبت استفاده کنیم، نه اینکه وقتمان را با کینهورزی تلف کنیم. پس بیایید دلمان را از این بار سنگین خلاص کنیم و به جای آن، عشق و دوستی را در قلبمان پرورش دهیم.