داستان کوتاه شیر و مرد | حکایت در مورد قدرت واقعی

داستان کوتاه شیر و مرد | حکایت در مورد قدرت واقعی

شیر و مردی روزی در جنگل، به‌طور اتفاقی به هم برخوردند و تصمیم گرفتند با هم همسفر شوند. مسیر آن‌ها پر از درختان تنومند و صدای پرندگان بود. در ابتدا، هر دو ساکت و آرام به راه خود ادامه می‌دادند، اما طولی نکشید که هر کدام شروع به تعریف و تمجید از خود و هم نوع خودش کرد. مرد با غرور گفت که انسان‌ها باهوش‌ترین و قوی‌ترین موجودات هستند و هیچ‌کس توانایی و ذهن قوی انسان‌ها را ندارد. شیر هم با غرور پاسخ داد که او و دیگر شیرها برتر هستند؛ چرا که قوی‌تر و جسورتر از هر موجود دیگری‌اند.

بعد از کمی بحث و جدال، به نقطه‌ای در جنگل رسیدند که درختان کم‌تر و فضای بازتری داشت. وسط این فضای باز، مجسمه‌ای بلند و باابهت از هرکول قرار داشت که در حال نبرد با شیری بود. هرکول، قهرمان یونانی، با قدرت زیاد دهان شیر را باز کرده بود و محکم ایستاده بود. مرد با لبخندی پیروزمندانه به شیر اشاره کرد و گفت: «این را ببین! قدرت واقعی یعنی این! ما انسان‌ها حتی می‌توانیم پادشاه حیوانات را شکست دهیم. شیرها در برابر ما همچون موم نرم‌اند.»

شیر نگاهی عمیق و معنا‌دار به مجسمه و سپس به مرد انداخت و گفت: «ها! بله، درست می‌گویی. اما آیا تا به حال فکر کرده‌ای که این مجسمه را چه کسی ساخته است؟ این یک مجسمه‌کار انسان بوده که چنین تصویری را خلق کرده است. اگر شیری مجسمه‌ساز بود، شاید همین صحنه را به شکلی دیگر می‌ساخت؛ مثلاً شیری که انسان را زیر پنجه‌های خود نگه داشته!»

مرد که این حرف شیر را شنید، کمی جا خورد و ساکت شد. او به فکر فرو رفت و متوجه شد که شاید حقیقت تنها یک چیز نباشد و همیشه به آن شکلی که ما می‌بینیم، دیده نشود. هر موجودی از دیدگاه خودش داستان را روایت می‌کند، و حقیقت گاهی می‌تواند وابسته به دیدگاه باشد.

این داستان به ما یاد می‌دهد که همیشه دیدگاه خود را به‌عنوان تنها حقیقت نبینیم و بدانیم هر کس و هر موجودی از دیدگاه خود به جهان نگاه می‌کند.

 

 

یک دقیقه برای فکر کردن

دوستان عزیز، بیایید درباره‌ی موضوعی مهم صحبت کنیم.

همه‌ی ما دنیا را از زاویه‌ی دید خودمان می‌بینیم. یعنی هر کسی، بسته به تجربه‌ها و باورهایش، حقیقت را به شکلی متفاوت درک می‌کند. در این داستان، مرد و شیر هر دو فکر می‌کردند که خودشان و هم‌نوعانشان از همه برتر هستند. اما وقتی به مجسمه‌ی هرکول رسیدند، شیر نکته‌ی جالبی گفت: این مجسمه را یک انسان ساخته است، و اگر شیرها مجسمه‌ساز بودند، داستان را به شکلی دیگر نشان می‌دادند.

این یعنی همیشه آنچه می‌بینیم یا باور داریم، ممکن است تنها یک بخش از حقیقت باشد. اگر کسی نظر متفاوتی دارد، شاید بهتر باشد قبل از مخالفت، از او بپرسیم که چرا این‌گونه فکر می‌کند.

حالا بیایید فکر کنیم:

  • تا به حال شده که با کسی اختلاف نظر داشته باشید و بعد متوجه شوید که او هم از زاویه‌ی خودش حق دارد؟
  • آیا تا به حال کسی دیدگاهی را مطرح کرده که شما قبلاً به آن فکر نکرده باشید؟

این داستان به ما یاد می‌دهد که به حرف دیگران گوش کنیم، دیدگاه‌های مختلف را ببینیم و یاد بگیریم که حقیقت همیشه یک چیز ثابت نیست. دنیا را از چشمان دیگران دیدن، ما را آگاه‌تر و عاقل‌تر می‌کند.

حالا شما بگویید: اگر می‌توانستید یک داستان را از زاویه‌ی دید یک شخصیت دیگر تعریف کنید، چه تغییری در آن ایجاد می‌کردید؟

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *