نقطه سیاه زندگی ما را از دیدن زیباییهای پیرامونمان بازمیدارد. آیا آمادهاید تا به چالشها و درسهای نهفته در یک برگه سوال خالی بپردازید؟
یک روز، استادی وارد کلاس شد و از شاگردانش خواست که برای یک آزمون غافلگیرکننده آماده شوند. صدای همهمهای کوتاه در کلاس پیچید؛ بعضی از دانشآموزان با چهرههای مضطرب به یکدیگر نگاه کردند، و گروهی نیز نگاهشان را به سوی ساعت کلاس دوخته بودند، انگار که میخواستند زمان سریعتر بگذرد. آنها منتظر بودند تا استاد امتحان را شروع کند و هرکسی به فکر مرور ذهنی مطالبی بود که در طول ترم آموخته بودند.
استاد، با همان وقار همیشگی، برگههای سوال را با متن رو به پایین بین شاگردان پخش کرد. برخی از دانشآموزان با تردید به برگهها نگاه میکردند و عدهای با نفسهای عمیق سعی داشتند آرامش خود را حفظ کنند. بعد از پخش برگهها، استاد با صدایی محکم و آرام گفت: «حال ورقها را برگردانید و شروع کنید.»
با چرخیدن ورقها، یک شگفتی عجیب کلاس را در بر گرفت. روی برگه هیچ سوالی نوشته نشده بود، فقط یک نقطه سیاه در مرکز صفحه به چشم میخورد. همهمهای آرام بار دیگر کلاس را فرا گرفت، اما استاد با حرکت دست آنها را به سکوت دعوت کرد و گفت: «از شما میخواهم آنچه را که میبینید، بنویسید.»
دانشآموزان با سردرگمی و شاید اندکی تردید شروع به نوشتن کردند. برخی تلاش کردند که توجیهی برای این آزمون عجیب پیدا کنند، بعضی به موقعیت نقطه سیاه فکر میکردند و گروهی دیگر از همان ابتدا تصمیم گرفته بودند به سادگی آنچه که در برابرشان است توصیف کنند. زمان به کندی سپری شد و در نهایت، همه دانشآموزان پاسخهای خود را نوشتند و برگهها را تحویل دادند.
استاد تمام برگهها را جمع کرد و به سمت میز خود بازگشت. او در حالی که یکی از برگهها را به دست گرفت، با صدای بلند شروع به خواندن کرد. هر پاسخ که خوانده میشد، همه به یک چیز اشاره داشت: نقطه سیاه. یکی از دانشآموزان موقعیت دقیق آن را در مرکز صفحه توصیف کرده بود، دیگری اندازه و شکل آن را به تفصیل بیان کرده بود و دیگری به وضوح از این آزمون بیمعنی گلایه کرده بود.
بعد از اینکه استاد تمام برگهها را خواند، سکوت سنگینی بر کلاس حاکم شد. شاگردان در انتظار توضیح استاد بودند. پس از لحظاتی، استاد نفس عمیقی کشید و با لحنی آرام اما نافذ گفت: «من قرار نیست برای این نوشتهها به شما نمرهای بدهم. هدف این آزمون تنها این بود که به شما چیزی برای فکر کردن بدهم.»
او کمی مکث کرد و ادامه داد: «جالب است که هیچکدام از شما درباره فضای سفید اطراف نقطه چیزی ننوشتید. همهی شما بدون استثنا، تنها نقطه سیاه را دیدید و آن را توصیف کردید. آیا هیچیک از شما به پهنای سفید اطراف نقطه توجه نکرد؟»
دانشآموزان با حیرت به یکدیگر نگاه کردند. استاد لبخندی زد و گفت: «این دقیقاً همان چیزی است که اغلب در زندگی ما اتفاق میافتد. ما تمایل داریم به نقاط تیره و چالشهای کوچک زندگی خودمان تمرکز کنیم، در حالی که انبوهی از فرصتها و زیباییها در اطرافمان وجود دارد.»
سپس استاد به سمت تخته رفت و گفت: «زندگی ما مانند همین برگه است. سفید و پر از فضاهایی برای لذت بردن، اما ما بیشتر روی نقاط تاریک تمرکز میکنیم؛ مشکلات کوچک، مسائل روزمره، دغدغههایی که ذهنمان را آشفته میکنند. در حالی که قسمتهای روشن و زیبای زندگی مانند سلامت، دوستان، خانواده و فرصتهایی که هر روز نصیبمان میشود، گاه به فراموشی سپرده میشوند.»
او ادامه داد: «شاید امروز این درس را بگیرید که نقاط تاریک زندگی هرچند وجود دارند، اما نباید همه چیز را تحتالشعاع قرار دهند. پشت هر کلمه و پشت هر مشکل، دریایی از فرصتها و نعمتها وجود دارد که منتظرند تا آنها را ببینید و قدردانشان باشید.»
یک دقیقه برای فکر کردن
دوستان عزیز، این داستان میخواهد به ما یادآوری کند که در زندگی همیشه با چالشها و مشکلات روبهرو خواهیم بود، اما نباید اجازه بدهیم که این مشکلات تمام توجه و انرژی ما را بگیرد. درست مثل برگهای که فقط یک نقطه سیاه داشت، ما نیز گاهی بر روی نقاط تاریک زندگی خود تمرکز میکنیم و زیباییهای اطراف خود را نمیبینیم. اما اگر دقیقتر نگاه کنیم، خواهیم دید که زندگی مانند همان برگه سفید است که در اطراف آن فضای زیادی برای شاد بودن، یاد گرفتن و لذت بردن از لحظات دارد.
ما باید یاد بگیریم که مشکلات بخشی از زندگیاند، اما نباید آنها را بزرگتر از آنچه که هستند ببینیم. باید به این فکر کنیم که در کنار مشکلات، فرصتها و لحظات خوب زیادی در زندگی وجود دارند که گاهی نادیده میگیریم. به یاد داشته باشیم که همیشه در اطراف ما فضاهای سفید وجود دارد که میتوانیم از آنها بهرهبرداری کنیم؛ خانواده، دوستان، یادگیری، فرصتها و لذتهای کوچک زندگی.
امیدوارم این داستان برای شما هم مانند یک درس باشد. گاهی وقتها بهتر است که به زیباییها و نعمتهایی که در زندگی داریم نگاه کنیم و آنها را ارج بنهیم، زیرا همین لحظات میتوانند ما را شاد و امیدوار نگه دارند.