آرش یازده ساله عاشق بازی فوتبال روی کنسول بازی خود بود. در واقع، او آنقدر این بازی را دوست داشت که ساعتها و ساعتها بدون توقف بازی میکرد. وقتی معلمان در مدرسه تکالیف میدادند، او خود را در اتاقش حبس میکرد تا آنها را انجام دهد، یا حداقل والدینش اینطور فکر میکردند…
اما یک روز، مدرسه با مادر آرش تماس گرفت و از او خواست که به دیدار معلمش برود، زیرا آرش هیچ تکالیفی را برای یک ماه تحویل نداده بود. دقیقا از همان روز تولدش که والدینش کنسول بازی را به او هدیه داده بودند.
مادر آرش پرسید: «آرش این بار چه کار کرده؟»
معلم گفت: «خب، یک ماه است که آرش هیچ تکلیفی را انجام نداده و اخیراً متوجه شدم که در کلاس خیلی حواسش پرت است. میدانید که چه مشکلی ممکن است داشته باشد؟»
در این لحظه مادر آرش متوجه شد که او تمام این مدت دروغ گفته بود، چون به جای اینکه به اتاقش برود و تکالیفش را انجام دهد، مشغول بازی فوتبال با کنسولش بود.
او به معلم گفت: «بله، میدانم مشکل چیه. نگران نباشید، با آرش صحبت میکنم»
در خانه، مادر آرش صبر کرد تا او به اتاقش برود تا تکالیفش را انجام دهد، سپس ناگهان وارد اتاق شد. این کار آرش را حسابی ترساند و کنسول بازی را به زیر تخت خواب اش فرستاد.
مادر عصبی پرسید: «ممکنه بگید دارید روی اون دستگاه چی کار میکنید وقتی که باید تکالیفتون رو انجام بدید؟»
آرش با ترس جواب داد: «اوه… خب… فقط داشتم استراحت میکردم و کمی بازی میکردم…»
مادرد نفس عمیقی کشید و گفت: «آرش، ما کنسول بازی را به خاطر اینکه نمرات خوبی در مدرسه میگرفتی و پسری مسئول بودی به تو دادیم. اما حالا میبینم که اینطور نیست و علاوه بر آن، با ما صادق نبودی. تا زمانی که دوباره پسر مسئولی بشی، اجازه نداری از کنسول استفاده کنی.»
در این لحظه آرش متوجه شد که مادرش چه پیامی میخواست به او منتقل کند. او فهمید که اگر دوباره پسری مسئول شود، نه تنها پاداش و هدیههای بیشتری از والدینش خواهد گرفت، بلکه قادر خواهد بود اولویتهای زندگی را درست تشخیص دهد و بفهمد که چه چیزهایی واقعا مهم هستند.
یک دقیقه برای فکر کردن
دوستان گلم، در این داستان آرش به ما نشون میده که چطور گاهی اوقات سرگرمیها و چیزهایی که خیلی دوست داریم، میتونن تمرکز و وقت ما رو از مسئولیتها و کارهای مهم دور کنن. شاید بازی کردن با کنسول خیلی لذتبخش باشه، اما هیچ وقت نباید فراموش کنیم که اولویتهای اصلی ما در زندگی کجا هستند.
آرش برای مدتی از وظایفش غافل شد و به جای انجام تکالیفش، بیشتر وقتش رو صرف بازی میکرد. وقتی که مادرش متوجه شد، فهمید که باید از این وضعیت با یک تصمیم درست بیرون بیاد. این تصمیم به آرش این فرصت رو داد که دوباره متوجه بشه که مسئولیتها همیشه اولویت دارند و وقتی کارهای مهم تموم شد، میتونه به تفریحات و بازی هم بپردازه.
در نهایت آرش یاد گرفت که برای داشتن یک زندگی متعادل و مسئولانه باید به کارهای مهمتر اهمیت بده و درست اولویتبندی کنه. پس همیشه یادتون باشه که هر چیزی در زندگی وقت خودشو داره و وقتی به درستی کارهای مهم رو انجام بدیم، میتونیم از تفریح و سرگرمیها هم لذت ببریم.